رضوانهرضوانه، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

رضوانه هدیه ی آسمانی

خونه تکونیهای رضوانه

دخترگلم اینجا داشتی تو خونه تکونی عید بهم کمک میکردی یه دستمال برداشته بودی داشتی گل هارو پاک میکردی نمیدونی با چه شور و ذوقی داشتی این کارو میکردی قربون دستت مامانی الهی فدات شم عزیزم اینجا خسته شده بودی ولو افتاده بودی رو مبل دست دختر گلم درد نکنه که به مامانی کمک میکنه راستی یادم رفت بهت بگم که با این روسری خیلی ناز شدی ...
1 فروردين 1393

تولد خاله

این عکسها رو با الینا تو تولد خاله جونم انداختیم نمیدونین انقدر شولوغی کرده بودیم که همشون ازدستمون خسته شده بودن اما به ما که خیلی خوش گذشت جاتون خالی کیکش هم خیلی خوش مزه بود ...
1 فروردين 1393

یک اسفندتولدالیناجون

این عکس ومامانی تو تولدالینا ازمن وپسرخالم امینی انداخته تواین عکس هم من کنارالینا ودختردایی هام الهه ونغمه هستم اونی هم که لباس آبی پوشیده دوست الیناست اینجاهم کیک وآوردن وشمع وفشفشه روشن کردن جاتون خالی خیلی بهمون خوش گذشت الیناجون تولدچهارسالگیت مبارک عزیزم ...
20 اسفند 1392

خلاقیت

مامانی اینجانشسته بودی داشتی بازی می کردی منم ازت پرسیدم داری چیکارمیکنی گفتی مامانی دارم آدم آهنی درست میکنم (مثلا به نظرخودت آدم آهنی درست کرده بودی وخلاقیت به خرج داده بودی)الهی فدات بشم عزیزم ...
19 اسفند 1392

دوستهای رضوانه

سلام بچه ها خوبین اینا رو که می بینین دوستهای من هستند خواستم باهاشون آشنا بشین این پسر و می بینین پسر دایی مامانمه ببینید چقدر بانمکه تقریبا ازمن دو سال بزرگتره اون روز رفته بودیم خونه ی خاله جونم مامانم اونجا ازمون عکس گرفت راستی یادم رفت اسمشو بگم اسمش سبحان      بچه ها این کوجولو هم که می بینید پسر خاله جون خودمه اسمش محمدامین خیلی دوسش دارم من وامین هم بازی خوبی برای هم هستیم   این هم الیناست دختر دایی خودمه با الینا بعضی وقت ها میریم پارک بهمون خیلی خوش میگذره اون روز هم رفته بودیم خونشون مامانی ازمون عکس گرفت این هم عکس دخترعمه و دختر عموم هستش اسم یکیشون محدثه هس...
21 بهمن 1392